[ad_1]
La pièce se déroule pendant la guerre serbo-bulgare de 1885.
Son héroïne, Raina Petkoff, est une jeune femme bulgare fiancée à Sergius Saranoff, l’un des héros de cette guerre, qu’elle idolâtre.
Dans la nuit suivant la bataille de Slivnitza, un mercenaire suisse de l’armée serbe, le capitaine Bluntschli, entre par la fenêtre du balcon de sa chambre et menace de tirer sur Raina si elle donne l’alarme.
Quand les troupes russes et bulgares ont fait irruption pour fouiller la maison
La pièce se déroule pendant la guerre serbo-bulgare de 1885.
Son héroïne, Raina Petkoff, est une jeune femme bulgare fiancée à Sergius Saranoff, l’un des héros de cette guerre, qu’elle idolâtre.
Dans la nuit suivant la bataille de Slivnitza, un mercenaire suisse de l’armée serbe, le capitaine Bluntschli, entre par la fenêtre du balcon de sa chambre et menace de tirer sur Raina si elle donne l’alarme.
Lorsque les troupes russes et bulgares font irruption pour le chercher dans la maison, Raina le cache pour qu’il ne soit pas tué.
Il lui demande de se rappeler que « Neuf soldats sur dix sont nés fous.
Dans une conversation après le départ des soldats, l’attitude pragmatique et cynique de Bluntschli envers la guerre et le métier de soldat choque l’idéaliste Raina, surtout après avoir admis qu’il utilise ses sacs de munitions pour transporter des chocolats plutôt que des cartouches pour son pistolet.
Lorsque la recherche s’arrête, Raina et sa mère Catherine font sortir Bluntschli de la maison, déguisés dans l’un des vieux manteaux du père de Raina.
La guerre se termine, et les Bulgares et les Serbes signent un traité de paix. Le père de Raina (le major Paul Petkoff) et Sergius rentrent tous les deux chez eux. Raina commence à trouver Sergius à la fois téméraire et ennuyeux, mais elle le cache.
Sergius trouve également ennuyeux les idéaux romantiques de Raina et flirte avec la servante insolente de Raina, Louka (un rôle de soubrette), qui est fiancée à Nicola, le valet des Petkoff. Bluntschli revient à l’improviste pour qu’il puisse rendre le vieux manteau, mais aussi pour qu’il puisse voir Raina.
Raina et Catherine sont choquées, surtout lorsque le major Petkoff et Sergius révèlent qu’ils ont déjà rencontré Bluntschli et l’invitent à rester pour le déjeuner (et pour les aider à comprendre comment renvoyer les troupes chez eux). …
اریخ انش: اه انویه ال 2021میلادی
ان: سرباز شکلاتی؛ : برنارد شاو؛ : سیمین دانشور؛ اچه: لال آل احمد؛ ان، در 116ص؛ 1328؛ اپ تهران، 1393؛ ابک 9789643344498؛ نمایشنامه های ان ایرلندی – سده 19م
ان: مرد و اسلحه؛ : برنارد شاو؛ : لاء الدین پازارگادی؛ ان، امیرکبیر، 1380؛ 195ص؛ ابک 9640007579؛ ان دیگر مرد سرنوشت (جوانی ناپلئون)؛
ان: نمایشهای خوشآیند؛ : ارد شاو؛ محمود محرر خمامی؛ ان، افکار، تجربه؛ 1383؛ دو جلد؛ لد یک کاندید، مرد سرنوشت؛ لد دو نمیشود پیش بینی اسلحه و انسان؛
و اسلحه، یا «سرباز شکلاتی» نمایشنامه ای، از «جرج برنارد شاو» است؛ انشاد خانم «سیمین دانشور» این نمایشنامه را با نام «سرباز شکلاتی» به فارسی برگردا کرده اند؛ این ترجمه نخستین بار به کارگردانی « الول ساتن » در اردیبهشت 1326خورشیدی؛ تالار «گرین روم تهران» با بازی «بهرام دریابیگی» و «محمدعلی ایثاری» و «صادق چوبک» و «نظام شفا» و «ملوک کریک» و «ایران میکلزاده» و «پری به لیلی»
این نمایشنامه، انسانهای «شاو»، اگر هم، به جنگ رفته اند، پیداست که برخلاف میل خود، دست به چنان کاری زده اند؛ است که در مکان مناسب خود نیستند؛ ائی هستند، که وقتی سلاح دوش گرفته اند، به صورت مسخره ای آمده اند؛ از صورت انسانی خارج شده اند؛ برای نهادن، به همین مسخرگی است، که دائما به خودشان، به یکدیگر تلقین که: «در این جنگ وظیفه خود را انجام دادیم؛ کاری را میتوانستیم، کردیم.»؛ انی لغاتی مثل « فداکاری »، « میهنپرستی » « انجام وظیفه » اسبهای مردنی»، آمده اند؛ ائی که در آثار «برنارد شاو» و میروند، از هر طبقه ای که باشند، میدانند، چه میخواهند؛ ای بیگناه و معصومی نیستند، که گرفتار دست سرنوشت شده باشند ـ اصلاً سرنوشت در کارهای او ارد ـ همه، هدفهای خودشان را اسند، و با و ادراکی ا ا
انشاد اره این کتاب : (این ایشنامه در متن انگلیسی اش «سلاح و مرد» دیگری در دست نداشتم، به عجله نخستین نمایشنامه شاد خود را کامل کردم و آن را ـ سلاح و مرد ـ نامیدم؛ و این اسم را از نخستین سطر ویرژیل ـ اثر ـ در ا
لی در ترجمه آن لازم بود برای نشان دادن اصلی نمایشنامه، به خواننده فارسی زبان، نام «سرباز شکلاتی» انتخاب شود؛ اید اگر این ترجمه با اسم روی صحنه نیامده بود، لازم بود اسم اصلی آن را به رویش گذاشت؛ اصل نمایشنامه در سال 1894میلادی شده بار اول از روز بیست و یکم ماه آوریل تا روز هفتم ماه ژوئیه همان سال در « لندن » روی صحنه آمده است؛ باید تذکر داد که این نمایشنامه اولین اثر «برنارد شاو» است که در «امریکا» نمایش داده شد
…
اکنون به خود نمایشنامه بپردازم؛ ای آن آدمهای پیچیده و پر از اسراری نیستند که برای روی صحنه آوردنشان دچار اشکالی بتوان شد؛ ائی هستند خونسرد، شوخ و حسابدان و در کار خود استاد؛ «بلانچی» ل از اینکه افسر داوطلب در قشون صربستان باشد، پیداست که یک انگلیسی و کارکشته است؛ برناردشاو است؛ کدامشان حسابگرند؛ اسراری را که از دیگران میدانند به آسانی از دست نمیدهند؛ اید در نظر شما خنده دار بیاید، که بشنوید یک افسر ادعا میکند در جنگ، شکلات بیش از فشنگ، برایش ارزش دارد؛ لی باید به جای «بلانچلی» بود تا مفهوم این ادعا را درک کرد؛ ل و هشت ساعت بیخوابی، فرار، و همه عواقب دیگری که در انتظار او است، علل اساسی این ادعای صادق هستند؛ است اگر در صدد جستجوی جنگی «شاو»، در این نمایشنامه از آن بحث میکند؛ در حدود سال 1894میلادی این نمایشنامه آمده، در چنان ممالکی جنگی نمیتوان سراغ داد؛ لی پیداست که « اردشاو » میخواسته صحنه جنگ خود را در میان مردمی بگذارد، که میدانند « گراا نبودند اصلاً جنگی در کار نبود » « برناردشاو » «به عنون یک انسان از آدمکشی چه در چه در ورزش و چه در پیشه قصابی متنفر است»؛ است که در اصل مخالف جنگی است؛ الف آدمکشی، و اعمال قدرتی است؛ اید جنگهای 1870میلادی تا 18871میلادی شاید جنگهای پیش و پس از این تاریخ در «کریمه» در «بالکان» اتفاق افتاده است، محرک او برانم نوشتن ا ا انیم که «برناردشاو» از همان اوان جوانی اش، از خوردن گوشت و استعمال الکل و دخانیات خودداری میکرده است
ای ایشنامه ل ا از کنایه انتقاد وصف شده. اشخاصی که وارد صحنه میشوند نیز قبلاً وصف شده اند و گرچه این شرح و توصیف ها که نمایشنامه روی صحنه بیاید زیادی اند، ولی در انتخاب بازی کننده کمک بزرگی هستند)؛ ایان نقل
اریخ ام انی 12/11/1399هجری خورشیدی؛ ا. انی
[ad_2]
Source link