[ad_1]
Deux femmes (une espionne recrutée dans la vraie vie du réseau Alice en France pendant la Première Guerre mondiale et une mondaine américaine non conventionnelle à la recherche de son cousin en 1947), sont réunies dans une histoire fascinante de courage et de rédemption.
1947. Au lendemain chaotique de la Seconde Guerre mondiale, la collégienne américaine Charlie St. Clair est enceinte, célibataire et sur le point d’être chassée de sa propre famille. Elle nourrit également un espoir désespéré que sa bien-aimée c
Deux femmes (une espionne recrutée dans la vraie vie du réseau Alice en France pendant la Première Guerre mondiale et une mondaine américaine non conventionnelle à la recherche de son cousin en 1947), sont réunies dans une histoire fascinante de courage et de rédemption.
1947. Au lendemain chaotique de la Seconde Guerre mondiale, la collégienne américaine Charlie St. Clair est enceinte, célibataire et sur le point d’être chassée de sa propre famille. Elle nourrit également un espoir désespéré que sa cousine bien-aimée Rose, qui a disparu dans la France occupée par les nazis pendant la guerre, soit encore en vie. Ainsi, lorsque les parents de Charlie la bannissent en Europe pour s’occuper de son « petit problème », Charlie se libère et se dirige vers Londres, déterminé à découvrir ce qui est arrivé à la cousine qu’elle aime comme une sœur.
1915. Un an après le début de la Grande Guerre, Eve Gardiner brûle de se joindre au combat contre les Allemands et obtient sa chance de manière inattendue lorsqu’elle est recrutée pour travailler comme espionne. Envoyée dans la France occupée par l’ennemi, elle est entraînée par l’envoûtante Lili, la « Reine des espions », qui gère un vaste réseau d’agents secrets sous le nez de l’ennemi.
Trente ans plus tard, hantée par la trahison qui a finalement déchiré le réseau Alice, Eve passe ses journées ivre et isolée dans sa maison londonienne en ruine. Jusqu’à ce qu’un jeune américain arrive en prononçant un nom qu’Eve n’a pas entendu depuis des décennies et les lance tous les deux dans une mission pour trouver la vérité… peu importe où elle mène.
اریخ انش: ارم ماه ارس سال 2019میلادی
ان: شبکه آلیس؛ کیت کوئن؛ : فرنوش جزینی؛ ان: البرز، 1397؛ 605ص؛ ابک 9786009876204؛ داستانهای نویسندگان ایالات آمریکا – سده 21م
ابی که نویسنده اش تاریخ خیال را، هم آمیخته، و اثری به یاد ماندنی آفریده؛ استان زن و اثری که نقش زنان در جنگهای جهانی را، با واژه های خویش به تصویر کشیده؛ ابی که پس از انتشار در فهرست پرفروشترین کتابها قرار گرفت
ل از متن : اجازه بگیرم؛ این جستجو به خاطر من بود، هرچند که یک کلمه خودش خیلی حرف بود؛ من؟ وسواس فکری خب، هرچه که ا اسمش را ارید، این من بودم، که بابت این ب اید مسئولش بودم؛ در ظاهر اینطور به نظر میرسید، که « ایو » « فین » سطح گردابی عظیم، حس میکردم، از اینکه اکنون به گمشده ام، نزدیکتر میشدم، خوبی داشتم؛
گفتم: ما به رُوان میریم؛ اله ی من «پاریس» ترک کرد، و بعد از جنگ، صلاح دید، که به خانه ی تابستانی اش بره؛ مادر «رُز» رو میگم؛ از اون صرفاً با امه، خبری گرفت، اما اگه شخصاً سراغش بریم، مطمئناً با من حرف میزنه؛ « خاله انسویم » استخوانیش را بگیرم، و آنقدر آنها را تکان دهم، تا جوابی را که میخواستم، به من بدهد؛
ا «رُز» خونه رو در سال چهل سه ترک کرد؟ اتفاقی واسه دخترت افتاده؟ عرشه ی کشتی، نگاهی انداختم و «رُز» هشت ساله را دیدم، لاغر و کک و مکی، که کنار نرده ها، وَرجه وورجه میکرد؛ او لبخندی من زد، و که او اصلاً « رُز » نبود؛ او حتی موهای بلوند «رُز» را هم نداشت؛ که آن بچه، به سمت مادرش در سینه ی کشتی رفت، و تصورات من، همچنان سعی داشت به من بگوید، که این طره ی زیبای موی «» بود، که نه موهای قهوه ای یک بچه ی غریبه؛
ار کردم: «رُوان»، ا رو شهر «لوآور» میگذرونیم، بعد دوباره راه میافتیم، اگه بتونیم قطار بگیریم، همین امشب اونجا هستیم…..»؛ ا لماً با اتومبیل، به راحتی رضایت نمیداد، همین خاطر، شده ل زیادی بدهم، ا لاگوندای ا، با ا ل انگار که ما از اعیان و اشراف « انگلیس » هستیم، که به گشت و گذار قاره ای میرفتیم؛ ارزش آوردن اتومبیل داشته ــ و به خاطرهمین اتومبیل، ما کشتی کم سرعتتر به شهر «بولون» را تا شهر لوآور ـــ با این هزینه، میتوانستم شش نفر را به «فرابرگرد» ببرم،ا
ا لند گفتم: «اون گاو سوار قطار بشه؟» «فین» : «نمیدونم که اون یا نه.» اهی به همراه غیرقابل ام در کشتی انداختم؛ سفر ماشینی، او به نوبت، یا اهانت میکرد، و وری میگفت، یا ساکت میشد، وقتیکه به «فوکستون» رسیدیم، از خودرو پیاده هم نشد، «فین» مجبور شد، که مرا برای خرید بلیت، جهت رد شدن از کانال همراهی کند)؛ ایان نقل
اریخ ام انی 04/02/1400هجری خورشیدی؛ ا. انی
[ad_2]
Source link