La mort mélancolique d’Oyster Boy et autres histoires de Tim Burton


La mort mélancolique d’Oyster Boy et d’autres histoires, Timothy Walter Burton

The Melancholy Death of Oyster Boy & Other Stories est un livre de poésie de 1997 écrit et illustré par le réalisateur américain Timothy Walter Burton.

Les poèmes, pleins d’humour noir, racontent des histoires d’enfants hybrides, de transformateurs spontanés et de femmes qui ont des bébés pour séduire les hommes.

Certains personnages du livre apparaîtront plus tard dans la série Flash Stainboy, créée, réalisée et écrite par Burton : Stick Boy et Match Girl in Love, Voodoo Girl, Robot Boy, Staring Girl, The Boy with Nails in His Eyes, La fille aux nombreux yeux, Stain Boy, La mort mélancolique d’Oyster Boy, Noël spécial de Stain Boy, La fille qui s’est transformée en lit, Roy le garçon toxique, James, Stick Boy’s Festive Season, Brie Boy, Mummy Boy, Junk Girl, La reine du coussin à épingles, la tête de melon, Sue, le garçon pingouin Jimmy le hideux, le garçon char, le bébé ancre, le garçon Oyster sort.

انهای اپ شده در ایران: «مرگ غم‌ انگیز پسر صدفی و قصه‌ های دیگر»؛ «مرگ وحشتناک صدفی داستان‌های دیگر»؛ اثر: تیم برتون؛ اریخ خوانش پانزدهم اه سال 2009میلادی

ان: غم‌ انگیز صدفی های دیگر؛ اثر: تیم برتون؛ ان احسان نوروزی؛ ات تهران، هنرمند، 1388، مشخصات ظاهری 127ص، (بخشی رنگی)‏؛ 14×19س‌م.، ابک 9649694331؛ داستانهای خیلی کوتاه با سوژه های عجیب معصومیت و وحشت از نویسندگان و کارگردانان ایالات متحده آمریکا؛ – 20م

ا ان: وحشتناک صدفی داستان‌های دیگر؛ سال 1384هجری زاوش، نیز منتشر شده است

غم‌انگیز پسر صدفی، و قصه‌های دیگر؛ ان کتاب شعر مصوری است، که توسط «تیم برتون (خالق فیلمهای بتمن)»، نگاشته و تصویرگری شد، و نخستین بار در سال 1997میلادی انتشار یافته است؛ اب پر از اشعاری با ایه کمدی سیاه است، و داستان موجودات عجیب و غریبی را ان می‌کند؛ از شخصیت‌های این کتاب، بعدها مجموعه ی کوتاه انیمیشنی، به کارگردانی «تیم برتون» به کار گرفته شدند؛ «ادوارد دست قیچی»، « مرده»، «ابوس قبل از کریسمس» و «ماهی بزرگ»، نمونه ای از بچه های هولناک، و دوست داشتنی در این کتاب هستند؛ تنهایی که میکوشند عشق را ابند، به دنیاهای بیرحم ستمکاراشان وابستگی پیدا کنند؛ ازیهای دوست داشتنی «تیم برتون»، همزمان شادی و تراژدی این موجودات پر امید اما تیره بخت را هویدا و آشکار میسازند

غم انگیز پسر صدفی (قصه ای از تیم برتون)؛
تپه های شنی خواستگاری کرد؛
کنار دریا ازدواج کردند
اه عسل روزه شان کاپری بود.؛

ای شام ای خاصی داشتند
اافتاده نرمتنان با ماهی.؛

مرد آب خورش را مزه مزه میکرد؛
خانم دل آرزویی کرد.؛

آرزو برآورده شد – به دنیا آمد
چنین چیز کوچکی آدمیزاد بود؟
اید.؛

ا انگشت ده تا انگشت پا، دل روده و قوه ی بینایی.؛
انست بشنود، میتوانست حس کند؛
لی آیا معمولی بود؟

چندان.؛
این تولد این مصیبت، این آفت؛
اول آخر این شوهر بود.؛

ایت کرد: «این نمیتونه مال من باشه؛
اقیانوس بوی دریا»؛

ازه شما خیلی شانسید، همین هفته ی پیش؛ رو درمان کردم که سه تا چشم داشت و یک منقار
اینکه پسرتون نصفش صدفه، تقصیر من نیست؛
اتفاق نشدین …؛
خونه ی کوچیک کنار دریا هست؟؛

و مرد نمیدانستند چه اسمی برایش بگذارند
ام صداش زدن؛
ا بعضی وقتها هم بهش میگفتن: «همون چیزی که شبیه صدفه»؛

منتظر بودند ولی هیچکس نمیتوانست پیش بینی کند
صدفیِ جوان چه وقت از صدفش بیرون میآید

یکروز چشم چهارقلوهای تامسن بهش افتاد
گفتند جانور صدفی و زود در رفتند

بعد از ظهر بهاری
ام زیر باران ماند

ای در جنوب غربی و مِین
به تماشای باران که چرخ میخورد و
تو جوب.؛

ادرش تو بزرگراه
بود بغل
داشت میکوفت روی داشبورد ماشین
اقت نداشت
این غم
ا امیدی
رنج بی انتها را

ادر : عزیز دلم، ام بندازم، ولی یه چیزی بدجور بوی ماهی فکر کنم بوی پسرته

ندارم این رو بگم، ولی بالاخره باید گفت دیگه، تو مشکلات رو میندازی تقصیر پسرمون

مرهمها را امتحان کرد، روغنهایی که
چیز را رنگ قرمز درمیآوردند
و کرمهای مختلف
شربت سرب را امتحان کرد
کشید و همه جایش خارید و لرزید و خون آمد

اینطور تشخیص داد: «نمیتونم باشم، لی اید لت درمانش باشه، میگن صدف قدرتت زیاد میکنه، شاید تو این قضایا کمکت کنه!»؛

پاورچین آمد، یواشکی، خیس عرق
بر لب هایش-دروغ محض

؛«پسرم،تو خوشبختی؟ ام فضولی ولی خواب بهشت ​​نمیبینی؟
وقت دلت نخواسته بمیری؟»؛

ام دوبار پلک زد
لی جوابی نداد

به چاقویش دست کشید و کراواتش را شل کرد
پسرش را بلند میکرد، سام کت پدر را کرد
صدف را برد کنار لبهایش
سام را داد پایین

را شنهای ساحل خاک کردند
عا و اشک ریختند
اعت سه رسیدند خانه

صلیب از چوب شناور خاکستری، نشانه ی قبر پسر صدفی شد

شنها نوشته بود
ا بیامرزدش

اطره ی پسر صدفی ا بلند پاک شد و رفت

فضای امن خانه
به زنش گفت: «از خدا بچه ای دیگر طلب کنیم»؛
زمزمه کرد: «ولی اینبار آرزوی دختر کنیم»؛ برتون

اریخ ام انی 11/09/1399هجری خورشیدی؛ 27/07/1400هجری خورشیدی؛ ا. انی



Source link