lundi, novembre 25, 2024

La ménagerie de verre de Tennessee Williams

[ad_1]

La ménagerie de verre, Tennessee Williams

The Glass Menagerie est une pièce de mémoire de Tennessee Williams qui a été créée en 1944 et a catapulté Williams de l’obscurité à la gloire.

La pièce a de forts éléments autobiographiques, mettant en vedette des personnages basés sur son auteur, sa mère histrionique et sa sœur Laura, mentalement fragile. En écrivant la pièce, Williams s’est inspiré d’une nouvelle précédente, ainsi que d’un scénario qu’il avait écrit sous le titre The Gentleman Caller.

La pièce est présentée au public

La ménagerie de verre, Tennessee Williams

The Glass Menagerie est une pièce de mémoire de Tennessee Williams qui a été créée en 1944 et a catapulté Williams de l’obscurité à la gloire.

La pièce a de forts éléments autobiographiques, mettant en vedette des personnages basés sur son auteur, sa mère histrionique et sa sœur Laura, mentalement fragile. En écrivant la pièce, Williams s’est inspiré d’une nouvelle précédente, ainsi que d’un scénario qu’il avait écrit sous le titre de The Gentleman Caller.

La pièce est présentée au public par Tom, le narrateur et protagoniste, comme une pièce de mémoire basée sur ses souvenirs de sa mère Amanda et de sa sœur Laura. Parce que la pièce est basée sur la mémoire, Tom avertit le public que ce qu’ils voient n’est peut-être pas exactement ce qui s’est passé.

Amanda Wingfield, une belle du Sud fanée d’âge moyen, partage un appartement terne à Saint-Louis avec son fils Tom, au début de la vingtaine, et sa sœur légèrement plus âgée, Laura. Bien qu’elle soit une survivante et une pragmatique, Amanda aspire au confort et à l’admiration dont elle se souvient de ses jours de débutante fêtée.

Elle s’inquiète surtout pour l’avenir de sa fille Laura, une jeune femme boiteuse (séquelle d’une pleurose) et tremblante d’insécurité vis-à-vis du monde extérieur.

Tom travaille dans un entrepôt de chaussures et fait de son mieux pour subvenir aux besoins de la famille. Il s’irrite de la banalité et de l’ennui de la vie quotidienne et a du mal à écrire tout en passant une grande partie de son temps libre à aller au cinéma – c’est du moins ce qu’il dit – à toute heure de la nuit.

Amanda est obsédée par l’idée de trouver un prétendant (ou, comme elle le dit, un « gentleman caller ») pour Laura, sa fille, dont la timidité paralysante l’a amenée à abandonner à la fois le lycée et un cours de secrétariat ultérieur, et qui dépense beaucoup de son temps à polir et à arranger sa collection de petits animaux de verre.

Pressé par sa mère d’aider à trouver un appelant pour Laura, Tom invite Jim, une connaissance du travail, à la maison pour le dîner. …

Durée de vie: انویه ال 2000 لادی

ان: اغ ا: : لیامز؛ : حمید سمندریان؛ ان، امیرخانی، 1378؛ 145ص؛ ابک ایکس – 964921397؛ اپ تهران، ام، 1383؛ ابک ایکس – 964960023؛ نمایشنامه ای نویسندگان ایالات متحده آمریکا – سده 20م

ان: اغ شیشه ای (نمایشنامه در هفت پرده): : تنسی ویلیامز؛ : مرجان بهت مینو؛ مینو، 1381؛ 112ص؛ ابک9647487010؛ اپ 1382؛ اپ 1383؛ 1387؛ 1392؛

ان: اغ ا: : لیامز؛ : خاکسار هرسینی؛ ان، افراز، 1386؛ 160ص؛ ابک 9647640307؛ اپ سوم سال1389؛ ابک 9789647640305؛ اپ ارم 1390؛ اپ 1395؛ 158ص؛

ان: اغ ای: : لیامز؛ : مهدی فروغ؛ ان، لمی 1395؛ یازده و 96ص؛ ابک9786004360425؛

لیامز، در تحلیل شخصیت «آماندا»، : اگر مقصدش نامعلوم اشد؛ و در مورد «لورا»: شخصیت‌های ‌شکننده و منزوی که از زندگی هراس دارند، در باطن قوی‌ترین آدم‌ها ‌هستند)؛ ایان نقل

باغ‌ وحش شیشه‌ ای هیچکس نمی‌بیند؛ در رویا ام برمی‌‌دارند، تماس ا ا واقعیت تلخ پیرامون، از داده اند…؛ «جیم» هم در توهم زندگی می‌‌کند؛ ایی در استان، می‌‌گوید: «تک‌شاخ‌ها ‌خیلی وقت است که منقرض شده‌ اند»؛ این است حقیقت خانواده‌ ی «لد»، حقیقت «تام»، «آماندا» و «لورا»…؛ ان شده‌ اند، در انزوای به اغما رفته‌ اند، ‌و خواب گام برمی‌‌دارند…؛ از سمبل‌های ‌سرشناس نمایشنامه، «پلکان اضطراری» خانه است، که در دنیای واقعی، برای خروج اضطراری، از آن استفاده می‌‌شود؛ اما دنیای شخصیت‌های «باغ شیشه ای»، این پلکان غالباً عنوان اه ورودی است! اضطراری! اه ای بیمارگونه‌ حاکم خانواده، با دل‌خوشی‌های مهیب…؛ از هجوم رویاشکن راستی، پناه بردن به دنیای خیال است

ل از آغاز : (صحنه ی یک: ارتمان خانواده ی «وینگ فیلد» اهایی است که معمولاً در نقاط پر جمعیت اطراف شهرها جاهایی قشر جتم اجتماع ل قارچ به سرعت رشد ساکنین ا ا ا ایان میبرند؛ وقتی پرده بالا میرود، دیوار تیره رنگ و بدقواره ی ساختمانی را در پشت آپارتمان اجاره ای خانواده لد لد لد ارد ا انتهای این دو محوطه ی و غم انگیزی ارد، که در طنابهای از چپ و است ای زباله، و پله های ار ا ا ال «وینگ فیلد»، در قسمت جلو صحنه، اتاق نشیمن را میبینیم که ضمناً اتاق خواب «لورا» هم هست؛ نیمکتی در گوشه ی اتاق قرار دارد، که حکم تختخواب را هم دارد ?? عقب صحنه، یعنی وسط اتاق، طاقنمای دارد، که پرده ای نازک و رنگ و رو رفته، جلو آن آویزان است؛ اتاق غذاخوری پشت این پرده قرار دارد؛ این اتاق عروسک و مجسمه ی شیشه ای قدیمی دیده تابلوی نقاشی کهنه، از پدر خانواده روی آن اشی شده، ار ان ا ا ا ا ا سر دارد، و خندان است؛ « تام » و رو به تماشاچیان به روایت میکند

اما ایان سلام، ام اتون چند چشمه بازی ایش بدم، ولی توجه داشته باشین که من بازی ا ا به صورت وهم خیال درمیآرم.؛

ار خوب شروع میکنیم، الان زمانو به عقب برمیگردونم، به شرایط بیست سال پیش، که امروزه یه کمی از مد افتاده به نظر میآد؛ طبقه ی عظیم مردم متوسط ​​آمریکا، تو مدرسه ی کورها اسم نوشته بودن، چشاشون نمیدید، یا خودشون نمیخواستن ببینن، فرقی نمیکنه؛ اونا انگشتای مثل کورا روی خط بریل حرکت میدادن، روی مشکلات اقتصادی فشار میدادن؛ « اسپانیا » انقلاب شده بود، توی « آمریکا » فقط اختلاف عقیده وجود داشت، و تو « اسپانیا » جنگ و و خونریزی؛ « آمریکا » ارگر و کارفرما با هم اختلاف پیدا کرده بودن، و گهگاه تو شهرهایی که معمولاً ساکت بودن، مثل « کلیولاند » اقع این بحث اجتماعی این نمایشه (پکی به سیگار میزند، بعد از چند لحظه سکوت ادامه میدهد) آپارتمان خونواده ی ما، در عمارت خیلی ل ا این ساختمون یکی از اون عماراتیه که نقاط پر جمعیت اطراف شهرها و جاهایی که طبقات فقیر جامعه زندگی مثل زگیل پهلوی هم دیگه قرار گرفته بودن

اکنین این اختمونا جامعه اسی ا تشکیل میدادن.؛ اونا آدمکهایی اراده ماشینی برای اینکه زندگیشون به پایان کار میکنن

ارتمان ا یه کوچه اریک بود.؛ ابای از است داخل کوچه کشیده شده بود.؛ های زباله پله های فرار از آتش

ا ایش اطره اس، اطره ام فیلد، نمایشی است احساساتی ل نوای آروم موسیقی. این نمایش از اشخاص بازی، بازیکنان این نمایش یکی مادرم آماندا وینگ فیلد و یکی دیگه اهرم لورا لد هستن ا ا اون ا شخصیت واقعی این نمایش و نماینده دنیاییه که من دیگرون از اون جدا هستیم، ولی چون من شاعر هستم به تشبیه علاقه دارم، از این عنو ابه

اون نماینده ی چیزیه که توی زندگی، خودشو خیلی نشون میده و ما در انتظار اون زندگی میکنیم

این نمایش پنجمی هم هست، که اصلاً حضور نداره، فقط عکسش، که از اندازه ی طبیعی بزرگتره، به دیوار اتاق نشیمن نصبه؛ اون پدر ماست که خیلی پیش اینجا بود؛ تلفنچی بود، و از بس با نقاط دوردست تماس گرفت، خودشم به نقاط دوردست کشیده شد؛ از کارش تلفنخونه استعفا داده، از این شهر فرار کرده؛ خبری که از اون رسیده، کارت پستالی است که از شهر «مازاتلان»، سواحل اقیانوس کبیر، برای ما فرستاده؛ کارت دو کلمه بود: «سلام خداحافظ » آدرسم نداشت؛ توی اون عکس، لبخند خیلی ابی بر لب داشت، مثل اینکه پیش خودش میگفت همیشه همینطور میخندم؛ …؛)؛ ایان نقل

اریخ ام انی 18/08/1399هجری 24/06/1400هجری خورشیدی؛ ا. انی

[ad_2]

Source link

- Advertisement -

Latest